آموزش شبکه های کامپیوترونرم افزار

اخبارکامپیوترونرم افزار

آموزش شبکه های کامپیوترونرم افزار

اخبارکامپیوترونرم افزار

آموزش شبکه های کامپیوترونرم افزار

مدیر : به شما کاربر گرامی سلام عرض می کنم . امیدوارم در این وبلاگ دقایقی خوبی را سپری کنید . برای آگاهی از امکانات این وبلاگ خواهشمندم که تا آخر صفحه این وبلاگ را مشاهده نمایید.
×××××××××××××××××××
دوستان اگربه مطالب کل وبلاگ دست رسی ندارید حرف aرادرقسمت جستجوی وبلاگ بنویسیدوEnterکنید تاکل مطالب دیده شوند .
×××××××××××××××××××
شماره تماس : 09360141927
ایمیل: aliabeyat@yahoo.com
ایمیل: aliabeyat2013@outlook.com
ایمیل: narmafzartak@chmail.ir ***
ایمیل: narmafzar-tak@live.com
ایمیل: aliabeyat22@gmail.com
ایمیل: aliabeyat@chmail.ir
ایمیل: aliabeyat1370@chmail.ir
××××××××××××××××××
سامانه پیام کوتاه سایت:
5000206024270
ازاین طریق میتوانیدسوالات
وپیشنهادات خودرابه مااطلاع دهید.
وبرای عضویت درخبرنامه هفتگی
علمی عدد1رابه سامانه ارسال کنید.
×××××××××××××××××××
من......
از اینکه خودم هستم خوشحالم.
شاید کامل نباشم اما صادق،
دوست داشتنی و خوشبختم.
سعی نمی کنم کسی باشم که
نیستم و تلاش نمی کنم که همه
را تحت تاثیر قرار دهم. من خودم
هستم .
×××××××××××××××××××
چه ساختن هایی که مرا سوخت و
چه سوختن هایی که مرا ساخت ،
خدای من ، مرا فهمی عطا کن ،
که از مقصد سوختنم ، ساختنی آباد از من به جا ماند.!
( کورش کبیــــــــر )
×××××××××××××××××××

آموخته ام هرگاه کسی یادم نکرد؛ من یادش کنم،
شاید او تنهاتر از من باشد ... !
.
آنگاه که "تنهایی" تو را می آزارد،
به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را
تنها آفریده !
×××××××××××××××××××

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۹۵، ۱۳:۴۰ - بردیا رحمتی
    خوب بود
نویسندگان
234x60 234x60 234x60 234x60 300x100
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.. برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین " را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری
دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی" را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهرجوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک شیر بزرگ،
جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل شیر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. شیر،آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله شیر به سمت شوهردوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. شیر رفت و زن زنده ماند.داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید: آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که "عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود. ››
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه می دانند شیر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیشمرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

منبع:نیلوفرمرداب


درکانال تلگرام ما را دنبال کنید

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۳۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی