شعر
کوله بار عشق تو را من میگذارم بر زمین
بار عشق تو بر دوش کشیدن سنگین است.جان فرساست
در زیر این کوله بار سنگین شکسته ام.خسته ام
و خستگی روحم از صبوری عشقم بزرگتر است
عشق تو گردبادیست .من تکیه بر باد داده ام....
در گلویم آنچنان بغضی نشسته که هیچ گریه ای از سر بازش نمیکند
روبروی دری گشوده به ناکجایی نشسته ام.....
تمام زندگیم چون آینه ای در دستم میشکند
و این گونه است که زندگی میگذرد
در هر گذری چاهی در کمین و بدنبال آن افتادنی سنگین
چگونه زیستم این همه درد را
و چگونه بر دوش کشیدم بار سنگین تحمل را
عشق تو گردبادیست. من تکیه بر باد داده ام....
من به استواری یک کوه اما شکستنی همچون بغض
من تابش خورشید گرفتار نفس ظلمت
من به پهنای آسمان اما در تنگی یک قفس
من در سنگینی یک فاجعه اما سبکبال چون لبخند
حس سبز جوانی در برگریز خزان.......
عشق تو گردبادیست. من تکیه بر باد داده ام....
گاه از پشت نفسهای اژدهای وحشت از بطن نا سرانجامی می وزد
عشق تو گردبادیست. من تکیه بر باد داده ام...